راست گفتند چون وجودت در دل ویران ماست !
خوش چرخاندی کمند گیسویت را / در تاریکی اسیر دامم کردی . . .
عاقبت با عشق و غم کوه امیدم آب شد
گفته بودی یوسف گمگشته باز آید ولی
یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد
چند قدم اونورتر زیر ِ پایِ کسی دیگه داره لِه می شه
شک نکن . . .
یا که چون فصل خزان آمد و گل رفت بخواب/ دل بعشق دگری داده ز آنجا ببریم
وسعت دیده ی ما خاک قدمهای تو بود / خاک پای قدمت را به دو دنیا ندهیم . . .
بر سفره ی ما جگر نه ، خون جگر است
ته مانده ی سفره ی شما را آورد
آری ، پدرم مورچه ی کارگر است !
تو را محکوم دل کردم / نمیدانم دلیلش چیست
سبب شاید همین باشد / بدون تو نباید زیست
نگفته بودی بازرگان عشقی ، من از کجا می دانستم سود من تنهاییست . . .
قلب پر از محبتش همیشه با یاد خداست
دور باشه از وجودتون هرچی غم و هرچی بلاست
گفتم سلامی عرض کنم نگی فلانی بی وفاست . . .
شب بیا با هم بریم سراغشون
من نشونت میدم تو ببخششون!
همه از پشت زدند بر کمرم خنجر را / جاده شانس من از کودکی هموار نبود . . .
گرچه درویشان تهی دستند ولی/ ساده بودن های باران مال تو
دعا کردم بدونی چشم به راتم / هنوز دلبسته بغض صداتم
اگه بازم دلت با دیگرونه / چشات دنبال از ما بهترونه
بزار با یاد تو دلخوش بمونم/ فقط دلتنگیات با من بمونه . . .
درست شبیه پسرکی نابینا که هر روز برای ماهی قرمز مرده اش غذا می ریزد . . .
ندارم من دلی جز عاشق تو / نباشم من دمی جز در پناهت . . .
از تمام دار دنیا دوست دارم صمیمی
گاه و بیگاه یادی از ما میکند
با مرامش شرمسارم میکند . . .
بهر یک کَس سخت و بهر دیگری آسان گذشت
روزگاری خواهد آمد با خودت نجوا کنی
یاد باد آن روزگارانی که با یاران گذشت . . .
گر نیایی به خدا بی تو میمیرم چه کنم
در هوای غم عشق تو ز خود بی خبرم
که به عشق تو محتاج و فقیرم چه کنم . . .
ای قرار بیقراری ساحل آرامشم
گاه گاهی پر بزن در خلوت تنهاییم
تا ببینی در فراقت من چه رنجی میکشم . . .
هنوزم خیس میشه چشمام وقتی یاد تو می افتم
هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر ستاره
هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره . . .
تو که آتشکده عشق و محبت بودی / چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی . . .
پس عمری که بی تو میگذرد مرگی است به نام زندگی . . .
که ببارد به تمام رخ تو بارش شادی و شعف
و من از دور ببینم که پر از لبخند است چشم و دنیا و دلت . . .
کوله ام غرق غم است ، آدم خوب کم است
عده ای بی خبرند ، عده ای کور و کرند
اندکی هم پکرند و میان رفقا ، عده ای همچو شما تاج سرند!
و تو خاطرشون عددی نیستیم
در گوشه ای از حافظه ات آرام مینشینم ، فقط بگذار بمانم . . .
چون دیگر بعد تو پناهی بهتر از آغوش خاک ندارم . . .
خواهد رسید فصل بهاری که میشود / آرام تکیه کرد و رها شد کنار تو . . .
دل من عاطفه را میفهمد ، من به خود میبالم / با کسی سبزتر از عشق ارادت دارم . . .
چون در با هم بودن ترس از فراق است و در دوری شوق دیدار . . .
و در روزهای بی تو بودن ، با تو بودن را آرزو میکنم . . .
با تو میمانم بی آنکه دغدغه های فردا داشته باشم
زیرا میدانم بیش از امروز دوستت خواهم داشت
ناسپاس از عشق پاکت نیستم
من که عمری با خیالت زیستم
دوستت دارم به جان تو قسم
روی حرفم تا ابد می ایستم!
منبع : funpatogh.com