آزاده زارعی بازیگر نقش باران در سریال «آوای باران» از اتفاقاتی که در
مواجهه با مردم برایش میافتد، گفت و اینکه «سیندرلا» آخر سریال همه را
غافلگیر میکند.
این بازیگر به فارس گفت: «آوای باران» اولین سریالی
است که بازی کردهام. البته یک کار دیگر قبلا کار کردهام، ولی همانطور که
گفتم این سریال، اولین سریالی است که در آن حضور داشتهام.
او گفت:
درباره «آوای باران» توضیحی که فقط به من دادند این بود که باران یک شخصیت 2
وجهی است. یک دختری است که بچگیاش را در یک خانواده مرفه گذرانده است.
در
واقع این دوگانگی بود که هم ذات بچگیاش را نگه دارد با فرهنگی که درآن
رشد پیدا کرده است و هم وجهی که از نشست و برخاست با تیم شکیب در او رسوخ
کرده است.
طبق صحبتهایی که با آقای سهیلیزاده کرده بودم، باران
فقط جاهایی که عصبانی میشود، لحن لاتیاش بیرون میزند و در باقی موارد
ذات دختر شاهزاده و مؤدبش را دارد. فقط جاهایی که عصبانی میشد این لحنش
بالا میرفت. یعنی در برخورد با موقعیتها لحنش عوض میشد. من پیش از این
مشاهدات با آقای سهیلیزاده خیلی حرف زدم و شخصیت باران با راهنماییهای
ایشان و البته شخصیتپردازی نویسندگان در فیلمنامه به باران رسیدم. حتی
جاهایی باران زیادی لات میشد که آقای سهیلیزاده جلوی آن را میگرفت و
میگفت که نه زیاد است و کمش کن.
او درباره نام سیندرلا که روی این
شخصیت است، توضیح داد: بچهها به او این نام را دادهاند و رویش مانده است.
حتی در یک قسمتی شکیب به باران میگوید که تو با بقیه فرق میکنی.اسم
سیندرلا یک نوستالوژی برای خود باران دارد و در دوران کودکی هم قصهای که
زیور برای او تعریف میکند سیندرلا و ماجراهای نامادریاش است. تا اینکه
بعدها وقتی که در آن خرابه به او میگویند سیندرلا، خودش هم با این نام
انگار ارتباط برقرار میکند و آن را دوست دارد. به خاطر اینکه یاد زیور
میافتد و فکر میکند او نامادریاش بوده و حالا او آواره شده. در حقیقت
باران خودش از اسم سیندرلا استقبال میکند و تا آخر هم سیندرلا میماند.
او ادامه داد: شما شک نکنید ما مخاطب را غافلگیر میکنیم. قول میدهیم در مورد تمام کاراکترها بیننده را غافل میکند.
اودرباره
همبازی شدن با بازیگران شناخته شده این سریال گفت: جلوی آقای احمدی بازی
کردن سخت است، چون من میدیدمش و بازی ایشان را دوست دارم. تک تک بازیگران
به من کمک کردند و فقط لذت بردم از اینکه با آنها همکاری داشتم.
البته
همه چیز زیر نظر آقای سهیلیزاده بود. در نهایت آقای سهیلیزاده بودند که
میگفتند چه چیزی باید انجام شود و چه چیزی نباید انجام شود، در حد یک
همفکری بله.سریالهایی که آقای سهیلیزاده میسازنند پرمخاطب است و به نظر
من ایشان یک روانشناس هستند و میدانند مخاطب را چطوری پای تلویزیون
بنشانند و آنها کار را دنبال کنند. به نظر من هیچ آدمی اتفاقی سریال آقای
سهیلیزاده را نمیبیند. به اسم آقای سهیلیزاده شروع میکنند و میبینند و
با داستان جلو میروند و برای من آرزو بوده، چون آقای سهیلیزاده بازیگر
معرفی میکنند و هر کسی دوست در کار آقای سهیلیزاده بازی کند.
او
درباره نقش خود گفت: خیلی دلشان برایم سوخته. چون فکر میکنند من هم همین
زندگی را دارم ولی دلشان واقعا سوخته. همه فکر کرده بودند واقعا من در همین
زندگی هستم و دلشان برایم سوخته است. من به یکی از بچههای آشنایمان
هدیهای دادم و حتی من را ندیده بود، ولی گفته بود به سیندرلا بگویید چون
گدا است و پول ندارد این هدیهاش را من نمیگیرم از او! و وقتی یک بچه تو
را باور میکند و فکر میکند تو پول نداری و در گداها بزرگ شدی حتی گفته
بود حالا که این هدیه را به من داده ناهار دعوتش کنیم بیاید ناهار بخورد و
حداقل گرسنه نماند! این خیلی برای من حس عجیبی داشت که شخصیتی را بازی کنی و
یک بچه کوچک اینقدر تاثیر بگیرد.
او افزود: همه حتی افراد نزدیک از
من پرسیدند آخر داستان چه میشود، ولی من نه میخواهم و نه اجازه دارم که
بگویم، مدتی پیش ماشین من را دزد زده بود و وقتی زنگ زدم پلیس 110 آمده بود
و گفت اااا... باران و اصرار کرد که پایان سریال را برایش تعریف کنم. گفت
فقط بگو آخر قصه باران به فرید میرسد؟ گفتم من نمیتوانم بگویم. ولی من
میدانم شما پیگیر کارهایم هستید. او در پایان گفت: من قسمت بعدی را
نمیتوانم پیشبینی کنم، حتی فیلمنامه میخوانم و چند تا سکانس جلوتر را
نمیتوانم پیشبینی کنم تازه خودم که در فضای این کار هستم، هیچ پیشبینی
نمیتوانم بکنم برای این کار و هیچکس هم نمیتواند. طبیعتاً هر بازیگری که
کار میکند دوست دارد آخرش همه را شگفتزده بکند و من هم دوست دارم و طبیعی
است.
منبع: پارسینه